کد مطلب:9975 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:312

تا ملاقات خدا(1)
مقاله
بسم الله الرحمن الرحيم



مفهوم لقاء الله



يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ1



اي انسان! تو به سوي خدا حركت مي كني، حركتي همراه با رنج و دشواري و سرانجام او را ملاقات خواهي كرد. آيا منظور حركت جسماني است؟! اولا خدا مكان ويژه اي ندارد كه انسان به سوي او حركت كند وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ2 فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ3 وانگهي حركت همه يكسان نيست. عمده اشكالش هم اين است كه امكان ندارد مقصد حركت جسماني، يك چيز غيرجسماني باشد. اين كه روزي او را ملاقات خواهي كرد يعني چه؟ تعبير ملاقات در قرآن زياد آمده: الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ،4 إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا،5 فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً6 و ... يك ملاقاتي مخصوص اولياي خدا است و بندگان شايسته خدا آرزو مي كنند كه به آن نايل شوند. در مناجات ها به ويژه مناجات خمسه عشر چند جا كلمه لقاء، رؤيت و مانند اين ها به عنوان يك آرمان بلندي آمده كه شخصيتي هم چون امام زين العابدين(عليه السلام)آن را آرزو مي كند، در اين صورت چگونه در اين آيه به همه انسان ها مي گويد؟! چون لقائي كه مخصوص اولياي خدا است، شامل همه انسان ها نمي شود. درباره اين آيه بحث هاي فراواني شده است; برخي كه گرايش هاي عرفاني دارند لقاء را به همين معناي عرفاني ـ كه مخصوص اولياي خدا است مي دانند و معتقدند «يا ايها الانسان»7 در اين آيه خطاب به همه انسان ها است، ولي همه به اين لقاء نائل نمي شوند. همان طور كه گفته مي شود انسان خليفه خدا است; در حالي كه همه انسان ها خليفة الله نيستند، جانيان عالم مانند شمر و يزيد كه خليفة الله نمي شوند. البته اين معنا، خلاف ظاهر است; پس منظور چيست ؟ بايد درباره اين دو مفهوم «كدح» و «ملاقات با خدا» تأمل كنيم. كدح، حركت و سيري است كه با رنج و زحمت همراه باشد. مفهوم عرفي حركت، انتقال از مكاني به مكان ديگر است. اهل معقول با توسعه اين اصطلاح، هر گونه تغيير تدريجي ـ كمي و كيفي را حركت مي نامند. بعد ديدند هرگاه موجود زنده اي را در نظر بگيريم، هر روز بخشي از عمرش از دست مي رود و ديگر برنمي گردد. اين هم به واقع يك نوع حركت است. گفتند: عمر كه بخشي از زمان به شمار مي آيد، همراه با حركت است و نتيجه گرفتند كه هر جا زمان باشد حركت هست; زيرا اجزاي زمان بايد سپري شود و آن چيزي كه اجزائش دائم مي گذرد، در حال حركت است. حال اين پرسش پيش مي آيد كه آيا براي موجودي كه هيچ حركتي ندارد، زمان فرض مي شود يا نه؟ از اين جا يك بحث توحيدي را نتيجه گرفتند، گفتند: خدا خالق زمان است. خودش زمان ندارد; چرا؟ چون حركتي در خدا انجام نمي گيرد. فيلسوفان پيشين مي گفتند: اگر فلك حركت نكند، زمان پديد نمي آيد. صدر المتألهين يك مطلب جديدي را مطرح كرد، گفت: حركت، ويژه اعراض نيست، بلكه هر شيي مادي در ذات خود حركت مي كند; يعني مرتب بخشي از عمرش را طي مي كند و اين يك تغيير تدريجي است. بنابراين موجود مادي در ذاتش حركت مي كند، دائم نو مي شود و به همين دليل در هر حال به خدا احتياج دارد. اين گونه نيست كه وقتي خدا موجودي را آفريد، اين ديگر از خدا بي نياز شود; زيرا براي وجودهاي بعد خود كه هنوز حاصل نشده باز به خدا احتياج دارد. اين بيان ملاصدرا در عالم فلسفه كم اهميت تر از كشف اتم نيست. بر اساس ديدگاه ملاصدرا همه موجودات جهان در حال حركتند و هيچ موجودي ثبات ندارد. اين حركت ها به كجا منتهي مي شود؟! فلسفه جوابي براي اين سئوال ندارد، البته استدلالاتي كرده اند كه به نظر مي رسد برهاني نباشد. پس نمي توان جواب روشني داد كه عالم ماده با اين حركتش به كجا مي رود. قرآن تعبيري دارد كه قابل انطباق بر اين است; مي فرمايد: أَلا إِلَي اللّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ.8 «تصير» صيرورت است، صيرورت همان توأم شدن با حركت است، وقتي تغييرْ تدريجي باشد، صيرورت مي شود حركت، صيرورت همه عالم به سوي خدا است. تعبيرات ديگري هم داريم از قبيل وَ أَنَّ إِلي رَبِّكَ الْمُنْتَهي.9 منتهي همان است كه در فارسي هم مي گوييم; منتهاي جاده و ... قرآن مي فرمايد: منتهي، به سوي خدا رفتن است. آيات ديگري هم شبيه اين ها وجود دارد، مرحوم صدرالمتألهين معتقد است از اين آيه هم مي توان استفاده كرد: «وَ تَرَي الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ»10 به ويژه با آن ذيلش كه مي فرمايد: «صُنْعَ اللّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْء»11 حال، آيا اين حركت با رنج و زحمت است؟! عمرمان لحظه به لحظه مي گذرد و هر لحظه از وجودمان غير از لحظه وجود قبلي است، ولي اين رنج و زحمتي ندارد، دست كم هيچ كس احساس رنج و زحمتي نمي كند. پس چرا خداوند متعال تعبير «كدح» كرده است؟! اگر فرموده بود: «انك سائر سيراً يا صائر صيروره» شايد اين احتمال داده مي شد كه منظور، همان حركت جوهري است، اما تعبير «كدح» ظاهراً با اين معنا سازگار نيست، ولي في حد نفسه اين معناي غلطي نيست كه همه موجودات در حال حركتند و منتها اليه حركت ها هم خداي متعال است، اما به چه معنا؟ مفسرين بايد توضيح بدهند. يك احتمال هم اين است كه ما غير از اين حركت تكويني و سپري شدن عمر حركت ديگري هم داريم كه اختياري است و مي توانيم هدفش را با اختيار خودمان تعيين كنيم، متوقف كنيم، عقبگرد داشته باشيم و مدام از مقصد دور شويم و چه بسا گمان كنيم كه در حال پيشرفت هستيم چنان كه قرآن كريم در وصف گروهي مي فرمايد: «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»12 اين حركت در حقيقت متعلق به روح آدم است; چون اختيار از آنِ روح است، البته معمولاً حركت هاي روحي به كمك بدن انجام مي گيرد، فكر كردن هم با حركت مغز انجام مي گيرد، ولي تعيين كننده جهت حركت، روح است نه بدن. حركت اختياري هم دو گونه است: گاه عامل حركت غير عقلاني و ناآگاهانه است، براي نمونه نوزاد كه به دنيا مي آيد گريه مي كند، ولي چنين نيست كه بينديشد كه چرا گريه مي كند. اين را حركت غريزي مي نامند. معمولاً حركت هاي حيوانات غريزي است. معمولاً حيوان هنگامي كه گرسنه مي شود به دنبال غذا مي رود، اگر بوي غذا را استشمام كند به آن سمت مي رود، ديگر فكر نمي كند چرا بايد اين كار را بكند، خوب است يا بد و ... اين حركتْ حيواني است و كم و در عين حال كه بيش اختياري است. چه وقت ما انسان مي شويم؟! هرگاه بينديشيم كه حركتمان براي چه انجام مي گيرد و چه نتيجه اي در دنيا و آخرت دارد و كار را براي رسيدن به نتيجه مطلوب انجام دهيم. هر وقت كاري از ما به اين صورت انجام گرفت، به همين اندازه انسانيم وگرنه مصداق اين آيات هستيم: «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ13 «يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ»14اين ها مانند حيوانات مي خورند، مي خوابند و استراحت مي كنند. «وَ النّارُ مَثْويً لَهُمْ»15 آتش جايگاه آن ها است. آن هايي كه خودشان را در حد حيوان پايين مي آورند و انگيزه رفتارهايشان فقط حيواني است، حيوان هستند، البته حيوان گناه ندارد، ولي اين ها گناه دارند; زيرا آن كرامتي را كه خدا به آنان داده، از خود سلب كرده و راضي شدند كه حيوان شوند.



پس ما يك حركت اختياري داريم كه جهتش را خودمان تعيين مي كنيم; حال ممكن است به قعر جهنم باشد و مي تواند به سوي «قرب الهي» باشد.